شعر دستِ مرا گرفته

ساخت وبلاگ
چقدر دیر به دیر میام اینجا. داشتم پست های قبلو میخوندم دیدم همش نوشتم که از الان به بعد دیگه هرشب مینویسم ولی بازم ننوشتم. از پست قبلی تا الان آناهیتا به دنیا اومد٬ دفاع کردم٬ خونمونو عوض کردیم٬ همین پریروزا یه پیشنهاد کار بهم شده٬ و خیلی چیزای دیگه. در کل سال خیلی سختی بوده از همه نظر ولی خب من معمولا فقط قسمتای خوب رو مینویسم و یادم میمونه. ولی خب میتونم بگم دو سه سال اخیر انقد سخت بوده که واقعا بعضی جاها حس میکنم دیگه دارم نفس کم میارم . میخوام رها کنم همه چیو. و رها هم کردم چندین بار چون واقعا دیگه خیلی سخت بوده و از توانم خارج. ولی خب میگذره و پیش میره و یا سختیها از بین میرن یا ما در نهایت راهمونو کج میکنیم و از یه سمت دیگه میریم که سختیهاش برامون قابل. تحمل تر باشه٬ یا اینکه سختی ها هستن ماهم هستیم فقط نادیده میگیریمشون که بتونیم بگذرونیم. خلاصه آناهیتا به زودی یک ساله میشه. باور اینکه یک زندگی درون من شکل گرفت و داره جلوی چشمام بزرگ میشه هنوز غیر ممکنه. زندگی ای که میتونه نقش بسیار مهمی توی این دنیا و جهت گیری دنیا داشته باشه. دنیا میتونه روش خیلی تاثیر داشته باشه. روی زندگیش٬ روی کسی که خواهد شد٬ روی مسیری که این روح عزیز در هستی داره. عجب کار بزرگی کردم و در عین حال چقدر من بخش کوچکی از مسیر رشد این انسان هستم . چقدر شکل گیری یک زندگی عجیب و بزرگه. چقدر خارج از فهم و درکه...قبلا ها یه دفتر داشتم هرشب توی همون مینوشتم. الان چند سالیه که همیشه شیش هفت تا دفتر دارم و همشم نصفه نیمه مونده. احتمالا به این دلیله که قبلا یک نفر بودم و همه چیم خلاصه در همون یک شخصیت. ولی بعد مهاجرت چندین تکه شدم که نمیتونن با هم یه جا باشن. شاید باید خودمو جمع. کنم و یکی بشم شعر دستِ مرا گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دستِ مرا گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahopanjere بازدید : 39 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 9:52

دارم آهنگ های محمد رضا علیمردانی رو گوش میکنم. چقدر بعضیاش خوبه. حس شبهای بارونی و گرم تهران توی ماشین توی اتوبان. حسی که هیچ جای دیگه امکان نداره حس بشه. حس شبهای گرم و موسیقی های خیابونی هفت حوضیک جا فقط تکرار شد تمام اون جس ها. یونان. تمام لجظه های روزهام پر از فکر برگشتنه. برگشتن به یونان. چقدر گم شدم تو زندگی. چقدر وقت برای خودم ندارم. چقدر همه چی تند'>تند تند داره میگذره و من جا موندم. اینکه هروقت آهنگ عاشقانه ای میشنوم به راوی فکر میکنم یعنی راهو اشتباه نیومدم. شعر دستِ مرا گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دستِ مرا گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahopanjere بازدید : 31 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 9:52

یا علی گفتیم و ایشالا دیگه اینبار واقعا نوشتن تز دکترا آغاز شد. کاری که قرار بود از آخرای ژانویه شروع بشه :| فعلا دارم روی آخرین مقاله کار میکنم. بخش ریسرچش تموم شده و مقاله هم نوشته شده اما وقتی شعر دستِ مرا گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دستِ مرا گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahopanjere بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 19 شهريور 1399 ساعت: 22:35

کرونا خر است. خیلی خر است. آمار کرونا داره لحظه به لحظه زیاد میشه. هنوز وسایل بچه رو نخریدیم به جز اندکی. به خاطر کرونا کسی نمیتونه بیاد کمکمون و فقط خودمون دوتا هستیم و بچه که البته از جهتی خرسندم که شعر دستِ مرا گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دستِ مرا گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahopanjere بازدید : 70 تاريخ : جمعه 8 فروردين 1399 ساعت: 23:56

دیروز مثل گاهی وقتا ک اینکارو میکنم، توی یوتیوب دنبال قصه های سویدی میگشتم که به طور اتفاقی یکی از ویدیوهای Kalle Cederblad  رو دیدم. یه معلم زبان سوئدیه که به معنای واقعی معلمه. توی ویدیوهاش بینهایت شعر دستِ مرا گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دستِ مرا گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahopanjere بازدید : 74 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 19:21

یه روزی اینو به یکی گفته بودم. و اصلا یادم نبود. خدا میدونه چه چیزای دیگه ای تو ذهن داشتم که الان یادمم نمیاد. چه شلوغ شد و تند یهو زندگی  میخوام یه کتاب بنویسم به نام " خدا"  یا "خدا را نشانم بده"  ی شعر دستِ مرا گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دستِ مرا گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahopanjere بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 22:03

هر آدمی در درون خود یک رقص دارد که باید کشف شودوقتی که رقص درونت را پیدا کردی به شعف وصف ناپذیردست پیدا می کنیکه همان راه رهاییستنگاه کن ..خورشید با عشق می رقصددریا با امواج می رقصد……زمین با اجرام می شعر دستِ مرا گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دستِ مرا گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahopanjere بازدید : 106 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 22:03

حالا راه تو دوره دل من چه صبوره ...یهو دلم خواست اینو گوش کنم. و تا شروع کرد به خوندن یهو دلم خواست بیام اینجا و یه چیزی بنویسم. انقدر نمینویسم که همش حرفام جمع میشه جمع میشه بعد یهو یادم میره.  دو تا شعر دستِ مرا گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دستِ مرا گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahopanjere بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 22:03

نوشتنم اومد باز 

داریم فکر میکنیم به عروسی و داریم سعی میکنیم برنامه ریزی کنیم. خیلی سخته. هنوزم دلم مطمین نیست که میخوام تو ایران عروسی بگیرم یا اینجا.  فعلا در دست بررسی است. احتمالا کفه ی ایران سنگین تره. ولی خودم دلم میخواد اینجا باشه. ولی نمیشه . اینجا باشه همه نمیتونن بیان. ایرانم هماهنگیش خیلی سخته. 

 

خدایا شکرت برای همه چی. 

 

شعر دستِ مرا گرفته...
ما را در سایت شعر دستِ مرا گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahopanjere بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 22:03

جهان, سوم مردمی هستند که به جای حل مشکلات، خودشان را به بهترین شکل با آن تطبیق می دهند.

 

  جهان, سوم  جا نیست، طرز فکر است. 

 

پ.ن: جایی خوندم اینو

شعر دستِ مرا گرفته...
ما را در سایت شعر دستِ مرا گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahopanjere بازدید : 62 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 7:17